فال من

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید 

که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

ز غم هجر مکن ناله  و  فریاد که  دوش

زده ام فالی و   فریاد   رسی    می آید

فال من تو شب یلدا این غزل از حافظ بود, یه غزل از حس قشنگ

و امید.....

[ دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, ] [ 15:49 ] [ دختر رویایی ]
[ ]

کاش به شهر خوب تو...

دلم برای برگشتن ها تنگ میشود....

آنقدر رفته ام که دیگر 

نه میشود من بیایم 

نه تو.....

و این یعنی بین ما 

همه چیز به پایان رسیده است.....

چه تلخ.....

[ ]

یه دلخوشی کوچولو

صندلی آخر

ته اتوبوس

کنار پنجره

نگاه , نگاه , نگاه

هندزفری رو میذاری تو گوشت

آهنگ مورد علاقت

سرتو میچسبونی به شیشه

و بازم

نگاه , نگاه , نگاه

غروب باشه و ماه روبه روت

هوای سرد

نور کم اتوبوس

خستگی

آسمون آبی پر رنگ

نگاه , نگاه , نگاه......

 

 

[ ]

من متفاوت

امروز دقیقا اون اتفاقی که منتظرش بودم افتاااااااااااااااااااااد

عین عین همون چیزی که همیشه تو ذهنم بود

عین آرزوممممممممممممممم

همشم بخاطر تصمیمات جدیدیه که تو زندگیم گرفتم...

حالا باورم شد افکار ما زندگیمونو میسازه پس برای داشتن

زندگی خوب باید خوب فکر کرد

هورااااااااااااااااااا

 

[ چهار شنبه 12 آذر 1393برچسب:, ] [ 16:34 ] [ دختر رویایی ]
[ ]

منو امروز

امروز وقتی برمیگردم و به عقب نگاه میکنم میفهمم چقدر آرزوهاموپشت سرم جا گذاشتم ...

نمیدونم چی شد؟ چرا یهو همه چیز برخلاف آرزوهام رقم خورد و

من قدم تو مسیری گذاشتم که هیچوقت بهش فکر نمیکردم..

همه چیز از درس نخوندن تو سال کنکور شروع شد و بعدش

غرق شدن تو دنیای مجازی و حالا یه من که تا ابد حسرت

یه سری چیزا رو دلش هست و عذابش میده...

مخصوصا با وجود آدمای حسودی که نگاهشون سرزنشه....

من امروز جایی هستم که از جنس من نیست

مثل هدف هام نیست....

این وسط فقط و فقط مقصر خودمم که همیشه همه چیزو باهم خواستم

انتخاب نکردم , تصمیم نگرفتم , ثابت قدم نبودم.....

اما حالام با تموم تفاوتا راضیم از موقعیتم , درسته میتونستم

بزرگتر از این حرفا باشم اما شاید برام بهتر این بود که مسیر زندگیم

اینجوری مشخص بشه....

شاید رشته و دانشگاه مورد علاقمو از دست داده باشم اما

هنوز خیلی چیزای دیگه دارم که میتونم بدست بیارم...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایا شکر بخاطر همه چی

 

[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:, ] [ 15:39 ] [ دختر رویایی ]
[ ]

این روزهای من...

جریان زندگی این روزهایم

گره خورده به تو ....به او....

به شهری که سالها نمیشناختمش

به حسی که سالها نفهمیده بودمش....

جریان زندگی این روزهایم

مثل جریان آب دریاست

پر از جزرو مد...

نا آشنای آشنا شده ام

حرف های جدید

اتفاقات جدید

پیش ازین کهنه بودم انگار...

و حالا تو ...و اوها

زندگیم را توی مشت هایتان میفشارید

و من گاهی

چه مظلومانه فقط مچاله میشوم...

فقط مچاله....

 

نازنین عابدین پور

[ جمعه 30 آبان 1393برچسب:همه چی خوبه اما یه سری چیزا عجیبه,,,,, ] [ 17:18 ] [ دختر رویایی ]
[ ]

شعری که من واسه مراسم بزرگداشت حافظ نوشتم

الا ای حافظان, حافظ پسندان

بیایید , انرون کوی رندان

ببینید این سرای یاد بودش

به دل های خوش و لب های خندان

مبادا یکدم از حافظ گریزی

که شعر اوست همچون درک زندان

مگر اینکه بنوشی شهد شعرش

شناسی و حافظ و اشعار آسان

من از حافظ هزاران درس دارم

از اشعارش که هستند باب دندان

[ ]

پاییز

همه چیز مثل روز اول است

پاییز کوچک است برایم

روزهایم ,ولی بزرگ....

 

 

[ ]

حس غربت

خیلی حس عجیب و بدیه یهو به خودت بیای و ببینی چقدر با آدمای اطرافت فرق داری

حس کنی تو دنیای خودت تک و تنها نشستی و حتی نمیتونی فریاد بزنی و بگی

آهاااااااااااااااااااااای باور کنید اینی که الان هستم خود واقعیمه...

تا بود, من بودمو دنیای کوچیک خودم , منی که هرجا رفتم با خانواده رفتم

هرکاری کردم با اجازه ی خانوادم بود و هیچوقت اهل خلاف نبودم

شاید بخاطر تیپ و ظاهر امروزیم خیلی باورشون نشه که من

مثل خیلی از همسن و سالای خودم نبودم....

حالا بعد از ورود به یه دنیای جدید وقتی دوستای دانشگات

از تجربه ها و چیزایی که تو زندگیشون بود میگن و تو ساکتی

ازت میخوان توام تعریف کنی!!!!! وقتی میگی اهل این حرفا نیستی

خیلی راحت بهت بگن جانماز آب نکش و حرفاتو باور نکنن....خیلی سخته...

نمیدونم باید اسمشو چی گذاشت...

اما میدونم

این روزا من بی تجربه با اونیکه هزارتا تجربه ی عجیب و غریب داره که

حتی تو ذهن منم نمیگنجه با یه چشم دیده میشیم .....

این یعنی بی عدالتی....

 

 

[ یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:حس عجیبیه تنها میون یه عالمه آدم که باهات فرق دارن,,,,,,, ] [ 16:56 ] [ دختر رویایی ]
[ ]

بیچاره زن ها...

روزگار بدی برای زنهاست ..

ریشو می بینی، می ترسی ..

ژیگول می بینی، می ترسی .

ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ..

ماشین قراضه رد می شه، می ترسی .

موتوری با اون نگاه کثیفش از کنارت ویراژ می ده، می ترسی ..

سوار تاکسی حتی اگه جلو هم بخوای بشینی که راحتتر باشی، میترسی

مانتوی روشن بپوشی تو خیابون از نگاه مردا که دنبال رد لباس زیرمانتوت هستن، می ترسی ..

عینک آفتابی می زنی میای تو خیابون از نگاههایی که دنبال چشمهای اون زیرهستن، می ترسی ..

با دوستات میری پارک، از مردهای بیکار پارک، می ترسی .

از پدری که دست پسر رو گرفته و از کنارت رد می شه و تیکه ی بارت می کنه و به پسرش نگاه می کنه و می خنده، از هر دوشون، می ترسی {-6-}

از نگاه آدمها تو پمپ بنزین، ترافیک، گشت ارشاد و و و می ترسی

گاهی حتی از برادر و شوهر و دوست پسر و ... ها هم می ترسی ..

ترس ترس ترس ...

 کابوس های روزانه و شبانه آدمهایی شده که می خوان فقط

کنار دیگران تو جامعه زندگی کنن ...

[ جمعه 11 مهر 1393برچسب:کپی شده از وبلاگ عاشقانه,,,, ] [ 20:48 ] [ دختر رویایی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد